سلام به همه
نویسنده این کار بر اثر سرطان در گذشته سه چپتر دیگه دیگه از این کار منتشر شده که قسمت آخر به شکل پی دی اف نیست و فقط متنه .
شما تو کانال تلگرام
https://t.me/andro_meda_novel
میتونید به اونجا برید و دو چپتر رو بخونید .
و من چپتر پایانی رو براتون میگذارم همینجا همراه توضیحات نویسنده؛
چپتر اخر
صحبت اخر با شما خواننده های عزیز
سلام
ابرامم
در حالت عادی این چپتر نباید بدستتون برسه
مگر اینکه برا ادمین یه اتفاقی افتاده باشه
خوب در واقع من سرطان خون داشتم
و این اواخر دیگه ازم قطع امید کردن
بگذریم
طی این چندسال با نوشتن ناول دو ایرانی و خاطره هایی که با شما داشتم
بهم خوش گذشت
خوب با اینکه واقعا میخواستم ۱ فصل دیگه ناولو ادامه بدم
انگار دیگه زمانی ندارم
پس چپتر اخرو با معذرت خواهی من از همتون شروع میکنیم بابت اینکه کیفیت این چپتر خیلی پایینه
**
نایکرد بعد از شکست دادن و فتح کل جهنم
زمان حبسش تموم شد و به زمین رفت
او به سرعت به سمت قاره بیرونی حرکت کرد
و با منظره ای بهت بر انگیز مواجه شد
زمین های بیشماری با جنازه
و باتلاق های زیادی از خون تشکیل شده بود
هر چه گشت عزیزانش رو نیافت
و در اخر در وسط قاره
به خرابه های قصری رسید
قدیس شمشیر در حیاط قصر در حالی که زانو زده بود و شمشیر شکسته ای در قلبش فرو رفته بود مرده بود
و دورادور اون جنازه های زیادی بود که قابل شناسایی نبودن
اون با استفاده از مهارت خلق
مهارت دیدن خاطرات رو ایجاد کرد
و خاطرات اخر قدیس شمشیر رو دید
اونا به راحتی قاره رو فتح کرده بودند
و سرزمین بسیار خوب و پر رونقی رو ایجاد کرده بودند
تا وقتی که اواخر دوران زندانی بودن نایکرد
فرشتگان به قاره حمله و هر شخصی که بود رو کشتند
و در پایان خاطرات در حالی قدیس شمشیر با خدای نور میجنگید
شمشیر خودش در قلب خودش فرو میره
و خدای نور رو به صورت اون میگه
پسر تاریکی انتخابت قلط بود
و تمام
نایکرد با غم و بغض شدیدی
به سمت قاره مرکزی رفت
و در انجا هم جسد بهترین دوستش علی رو دید
که شجاعانه جنگیده بود
و به درختی تکیه زده بود
در حالی که پاهاش ودست هایش قطع شده بودند
و لبخندی به صورت داشت
+هاه لعنتی اگه زنده بود میگفتش که موفق باشی نصفشو برات انجام دادم
و با ناراحتی وعصبانیت فریادی سر داد
فریادی که تمامی اژدهایان رو به ترس انداخت
کل سیاره به سکوت برد و ساعت ها ادامه داشت
نایکرد
بلند شد
و به سمت بهشت دروازه ای رو ساخت
+زمان انتقامه
و در اخر
در اخرین صحنه ناول
نایکرد در حالی که دست راستش قطع و چشم چپش کور شده بود
با دستش چپش سر خدای نور رو زد
+هاهاههااه الان همچی تموم شد یعنی واقعا به این حس میگن انتقام الان من تو این دنیا تنهام
دیگه هیچ موجود زنده ای نیست
-نه کاملا من هنوز هستم ارباب
+اههه سیستم ممنون بابت تمامی قدرت هایی که دادی
سیستم برای اخرین اقدامت
از تمام مانا
انرژی حیات
و هرچی که دارم استفاده کن
و کل هستی رو نابود کن
همه جارو
-در حال محسابه
اینکار شدنیست به وسیله استفاده از بهشت
ایا مطمئن هستید تا اتاق ازمایشی شماره z9977_45 رو حذف کنید
+لعنت بهش پس واقعا حقیقت پشتش این بود؟ اخرش هم هممون عروسک خیمه شب بازی بودیم
سیستم از کل وجودیت این اتاق استفاده کن تا یه زنجیره انفجار درست کنی
در حال انجام پراگرس استفاده هستی
۱ درصد
.
.
.
.
۹۸ درصد
۹۹ درصد
۱۰۰ درصد
تایید میکنید؟
بله
بومممممم……..
*
*
*
اخطار اخطار
یه انفجار در اتاق z9977_45 اتفاق افتاده
در حال ادامه یافتن به تمام اتاق های ازمایشی است
اخطار اخطار
*هوففف
*سیستم
-بله
بازنشانی سیستم به کارخانه
انجامش بده
در حال بررسی دسترسی
تایید هویت
هویت شما تایید شد
مستر علی
ایا مطمئن هستید؟
بله
…..
خوب این اخرش بود
Guo واقعا بابت اینکه زحمت کشیدی متشکرم
و اگه میشه این چپترو پخش نکن
و اگه کردی
خواننده عزیز
Goodbay
-ebrahim

چرا دانلود نمیشه

ببخشید من یه رمان نوشتم و به تلگرام دسترسی ندارم اگه بخواین بزارید باید چه کار کنم؟